.(
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پروردگارا! دستآورد روزه چیست؟ خداوند فرمود : روزه حکمت می آورد و حکمت، شناخت و شناخت، یقین . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ در شب معراج ـ]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
غلامعلی علامه ، فریمان ، ز ، گربه ، نویسنده غلامعلی علامه ، عقل ، دعا ، دور نشویم ، دوست خدا ، را فراموش نکنید ، راز دل ، راستی ، رضای خدا ، روزه ، روستایی )) ، روش ، عقل کل ، عقلی ، علامه ، علمی ، علی ، فریمان راه درست ، فریمان یا مدد یا امام حسین ، قبل از مرگ به فکر ، قبول ، قدرت ، زیبا ، زیبا ترین ، سال خرگوش ، سمل ، سونامی ، سی ، سیل ، شهید درحین رانندگی داخل سرویس )) ، شهید شده )) ، شیرین ، شکر ، صمد ، طاعات ، طبیعت بکر ، طبیعت زیبا ، ظلم ، ظهور امام زمان ، عابد ، عالی ، عدالت ، عدل ، عصر ، عصر رادیو ، عصر شتر ، عصیان ، عظمت ، عفو ، نویسنده غلامعلی علامه پشت سرعقل راه بروید ، هماهنگ ، همایش شهر ملایر ، همه مخلوق ، همه موجودات ، وآخرت ، واحد ، واقعیت ، کامل ، کرامت ، کعبه ، کل ، که ، کویر ، فریضه الهی ، گوناگون ، لا حول ولا قوه الا با لله ، مبارک ، مبیت ، مجروحین )) ، محار ، معبود ، مقالات ، ملت ، ملک واملاک رها ، ممتاز ، مناجات ، منطق ، مهترم ترین ، مهربانی ، مهم ترین ، نادر ترین ، نادعلی ، نام های زیبا ، نجات ، ((سالگر د شهید درروستا )) ، ((مناعت طب مادرمحترم شهید )) ، (پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم ، ا ، اجابت ، احد ، استعداد ، اقتصاد ، الحمد ، العظیم، اللّطیف، الشّافی». ، امام زمان ، امام عصر ، امامان عزیز ، انسان ، انسانها ، انسانهای متمدن ، اولیا ، با خدا ، با شیخ بهلول ، بالاروید ، باهم )) ، بخشش ، بنیاد شهید ، به شکلی بی عدالتی هست ظهور ، بها ر ، بهتر ، بهترین ، بهترین چشم ، بی یار ، بیداد ، پایه غر غر می کند آقا بارندگی ندارد )) ، پله پله خدا ، تجربی ، تجلیل ، ترین ، تعریف ، توجه ، توصیه ، توفیق ، جدید ترین ، جشنواره ، جهان ، جهنم فرضی را شنید یم وای از ، جوائج دنیا ، جوانان را نصیحت ، جیوان ، چشم ، چه شکوهی ، چه عظمتی ، حدای بیه متا ، حرکت برای خدا ، حسبی الله ، حصار ، حضرت مهدی ، حفظ منید ، حقوق مزایا ، حوادث ، خ ، خانواده های شاهد به کربلای معلا )) ، خدا ، خطر ، خلیفه خدا ، خوب ، خوب آنان را ، د هک ، در دل ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :91
بازدید دیروز :40
کل بازدید :600780
تعداد کل یاداشته ها : 403
103/1/10
5:39 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
غلامعلی علامه[132]
هرچه هست از خدا است اگرخدمتی بوده آنهم لطف خدا بوده من چیزی ندارم جز سپاسگزاری از خالق خودم

خبر مایه

ادامه خاطرات شهدا  (   غلامعلی علامه )

((ترکیدن لاستیک خودرودرموقع حمل مجروحین  ))

?   یک روز تعدادی مجروح از جبهه آوردند مقررشد من به بیمارستان ببرم  جمعیت زیاد وهرکدام همراهی باخود داشتند با یک پاترول دشوار بود همه سوار شدند براه افتادیم  بین راه که می رفتیم یک دفعه لاستیک آتش گرفت  نمی توانستند پاین بروند بلافاصله توقف کردم درعین حالی که همه دادفریاد مجروحیت داشتند لا ستیک را باز وتعویض کردیم وبه راه خود ادامه دادیم داخل آمبولانس یکی ازمجروحین که موجی بود یک دفعه دچار موج گرفتگی شد چندین نفر بودیم نتوانستیم اورا بگیریم هیچکس جرات نمی کرد کمک کند تا اینکه بی چاره خودرا بزمین زد واز حال رفت دوباره اورا بداخل آمبولانس هدایت وبه بیمارستان رساندم بعد از برگشت که ایشان را به خانه اش بردم خانم این مجروح می گفت هروقت که ایشان موج می گیرد همه فرزندان خود را می زند اخیرا" قبل ازاینکه موج بگیرد می گوید سرم صوت می کشد فورا" ازمنزل بیرون می رود درفضای باز پس ازاینکه ازحال می رود ما می رویم اورا به خانه می آوریم لحظاتی سختی که دربین جانبازان وشهدا گذشته که به هیچ قیمتی کسی  نمی تواند جبران کرد واقعا اگر عدالت واقعی باشد ارزشها را ملاک قرار دهند زندگی آرامش بخش می شود  ولی دیده می شود افرادی صدمات فراوان ازدرصد کمتر وبعضی جانباز نمی باشند از درصد بالاتر فردای قیامت خیلی ها زیرسئوال خواهند رفت

((طرفداری مردم ازخانواده شهید ))

?   شهیدی دریکی ازروستا ها آورده بودند که درمنطقه آموزشی توسط گلوله همرزم خود فوت کرده بود برایش گواهی فوت صادر شده بود  به جهت اینکه هرروز اعزام جدید وجود داشت   ایجاب می کرد توسط سپاه تشییع شود وبنیاد حق شرکت نداشت  مردم روستا ازاینکه بنیاد نقشی نداشت شدیدا اعتراض داشتند چرا سپاه باشد ولی بنیاد همکاری نمی کند  می خواستند ازخانواده دفاع کنند وبدون مراحل قانونی این کار صورت بگیرد وشهید اعلام شود من خود بچه همان روستا بودم   به جهت آشنایی  وظیفه خود می دانستم درمراسم شرکت کنم توماری درست کرده بودند وهمه اهالی ازبنیاد شکایت داشتند  من با خانواده صحبت کردم که نیاز به این کارها نیست موارد مشابه زیادی داریم خانواده متقاعد شدند مدتی گذشت مبلغی تحت عنوان دیه ازطرف دریافت کردند ومدتی طرف درزندان بسر برد تا اینکه پرونده به عنوان شهید تایید شد پدر این شهید هروز به بنیاد مراجعه که من ازبنیاد هیچگونه خدماتی نمی خواهم ولی ازمن درمراسمات دعوت کنید و به من پدر شهید بگوئید من ایشان را دلداری می دادم که پرونده شما باز خواهد شد تا اینکه بعد ازچند سال بعنوان ردیف سه باز شد مدتی خدمات برای ردیف سه تفاوت داشت که بعد ها همه یکسان شد ایشان به بنیاد که مراجعه می کرد  بعضی همکاران می گفتند شما ردیف سه هستید باز به من مراجعه که ردیف سه چه سیقه ای است  کم بکم عنوان ردیف برداشته وهمه نوع خدمات و برقراری حقوق مسکن وام اشتغال برادر وفرزند انجام شد درزمینه های مختلف همکاری ومساعدت گردید بجایی رسید که فرزند شهید بپاس تشکرازخداوند سلام می کردیم جواب سلام ما را نمی داد واز موقعی که که این سرفصل باز شد که بدون رعایت صلاحیت وردیف بعضی افراد موردی تحت پوشش آمدند خواسته ها با گذشته عوض شد ارزشها کم رنگ گردید

((خواب پدر شهید که فرزندشان شهید شده  ))

?   شهیدی دریکی ازروستاهای منطقه آورده بودن مقرر شد من خبر رسانی کنم وقتی رفتم پدر شهید درمنزل نبود گفتند پدر شهید میسگر به روستاهای دور رفته من تاکسی تلفنی گرفتم  ورفتم روستا را پیدا کردم گفتند آقای میسگر داخل مسجد خوابیده رفتم درب مسجد را زدم چیزی نگفتم درب را باز کرد گفت چیزی نمی خواهم بگوئید می دانم وخودم خواب دیده ام بچه ام شهید شده  هرچه ما گفتیم مجروح شده می گفت شهید شده همراه ما آمد ودرمراسم شهید خود شرکت نمودند

 

 

 

 

((مناعت طب مادرمحترم شهید ))

?   خانواده شهید ی را می شناسم  بعد ازشهادت فرزندشان  جهت تشکیل پرونده مراجعه کردم  درابتدا گفتم مساعدتهایی بنیاد انجام می دهد تشریف بیاورید  مادر شهیدمی گفتند من شهیدم رادرراه خدا داده ام نیازی به اسم رسم نمی باشد ازکسی توقعی نداریم  من دیدم خیلی خانواده مستضعف هستند نیاز دارند  روز بعد برگشتم یک عدد فرش وتلویزیون بردم که تحویل این خانواده بدهم مادر شهید بداخل خانه خود راه نداد ودرب خانه را برروی من بست خواهش می کرد که دوباره این کار نکنید  من مجبور شدم برگرداندم  باز به فکر این بودم حقوق برقرا رکنم حسا ب بازکردم وحقوق به حساب این مادر محترم واریز کردم مدتها نمی آمد بردارد تا اینکه برادر ایشان را دیدم که این مادر دارا ی چند فرزند تحت پوشش  درآمدی ندارد روستا بسیار محرو م شهید هم راضی نیست کم توجه ا ی شود شما صحبت کنید باز هم قبول نمی  کرد حقوق را برادر مادر برمی داشت تحویل خواهرش می داد هیچ وقت این خانواده این مادر  به بنیاد نیامدند اخیرا نماینده مجلس ومسئولین را من به منزل این مادر بردم بلکه متقاعد شوند باز همان حرف بیست سال قبل را زدند که من هیچ توقعی بابت شهید خود ازشما ندارم وخود را برای مال دنیایی بی اجر نمی کنم کار کردن برای این افراد لذت داشت واگر اجری باشد با این همه مناعت طب مال این افراد می باشد ودرعوض بعضی حق عقب افتاده خود را می خواستند

((شناسا یی جنازه شهید ))

?   شهید مفقودی آوردند شناسایی خیلی دشوار بود پدر خواهر همسرهرکه آمدن شناسایی کنند که آیا شهید خودشان است یا خیر نتوانستند وقبول نداشتند تا اینکه مادر شهید گفت پشت گردن شهید خالی بوده نگاه کنید هست دیدن بلی  مشخص شد فرزند خودشان می باشد

((پیدا شدن مادر ))

?   دراویل تشکیل پرونده ها گاهی دیده می شد پرونده جهت همسر فرزند که تشکیل می شود همسر اسمی ازوالدین شهید نمی برد وما هم نمی شناختیم  می گفتند فوت کرده درپرونده فوتی تلقی می شد  ویا اگر شهید حضانتی بود ماد ریا پدر ازدواج کرده والدین محسوب نمی کردند واسمی ازوالدین نمی بردند  که دراین شهرستان من به دو مورد وهردو را من کشف کردم روز ی بعد ازگذشت 12 سال اززمان شهادت به اتفاق چند نفر ازمسئولین سرکشی ازمنازل والدین شهدا انجام می دادیم اتفاقی داخل منزل او شهید که ما رفته بودم خانمی نشسته بود  وقتی ما صحبت می کردیم این ما در گفت شهید فلانی بچه من می باشد من یک لحظه تعجب کردم گفتم شهید پدر مادر نداشته ودرکوچکی فوت کرده باز من پرسیدم شما مادر اصلی هستید گفت دوسال شیر دادم پس تا بحال کجا بودید گفتند من ازدواج کردم بعد ازمن پدر بزرگ شهید چند سالی حضانت داشته که او فوت کرده من خودم فکر می کردم چون ازدواج کردیم مادر شهید نیستیم وعروس من اسمی ازمن یاد نکرده  چند بار ی است که به خانه این همسایه می آیم می گوید خواهر تو مادر شهید می باشید برو به بنیادبگوئید  گفتم ؟پس چرا همسر شهید گفته شما فوت کردید گفت بخاطراینکه مبادا حقی به من برسد به هرحال من دوباره برگشتم پرونده تشکیل دادم وبه مدت حضانت او حقوق برقرا کردم دفترچه بیمه ودیگر مزایا برخوردار شدند واز آن زمان به بعد فرزندان شهید هم مادری بسیار محترم برای خود پیدا کردند رفت آمد شروع شدچون فرزندان ناتنی مادرشهید ازشوهر خود داشته  بزرگ هستند بجایی رسید که همسر فرزند بدون مشورت مادر شهید هیچ کاری نکنند  هروقت من را می بیند دعا می کند ومی گوید شهید من تورا شفاعت می کند

(( پیداشدن پدرشهید ))

?   یک روز جهت توزیع دعوتنامه های بنیاد شهید به یکی از روستا ها رفتیم دعوتنامه ها تمام شد یکی به من گفت مگر به خانه فلانی دعوتنامه نمی دهید گفتم تحویل مادر شهید شده پدر شهید فوت کرده گفت پدر شهید زنده است رفتیم ازنزدیک بیشتر جویا شویم دیدیم پدر دریک منزل مخروبه فاقد برق آب کثیف زندگی می کند پرسیدم شما پدر شهید فلانی هستید گفت بلی گفتم چند فرزند دارید گفت شش فرزند گفتم فرزندانت کجا هستند گفت سالها است من را ترک کردند  موضوع پرسیدم برای چه گفت من چها رصد گوسفند داشتم من خاوری هستم بازنی که بلوچ بود ازدواج کردم بعد ازاین بچه ها بزرگ شد ند گوسفندان را این زن فرزند برای خود بردند وبعد هم بچه ها من را رها کردند ازبنیاد شهید هم اگر چیزی می دهند  مادر شهید می گیردکسی به من چیزی نداده است من آمدم به پرونده مراجعه کردم دیدم مادر شهید وفرزندان سالها قبل  گفته اند پدر شهید فوت کرده ودوباره برای اطمینان مجدد پرسیدم بازمادر وفرزندان می گفتند فوت کرده ازقیافه پدرشان خجالت داشتند تا اینکه ازنزدیک رفتم که همین پدر شما نیست مردم گفتند چرا این پدر فلانی است من خیلی دلم سوخت بلافاصله حقوق را بین مادر وپدر تقسیم وبرای هردو حساب بازکردم مدتی این پدر حقوق می گرفت چند گوسفند سرهم کرد ازکمک های بلاعوض منزل کوچکی برایش درست کردم چند سال زنده وبعد مرد بعد ازمردن مادر شهید پیدا شد که اوشوهر من بوده پس انداز اگر دارد به من بدهید وفرزندان پیدا شدند گوسفندان وخانه مال ما می باشد چنین چیزی را من دیدم