سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های من

یاد خدا امر به معروف نهی از منکر

حبیب بن مظاهر

پدر شهید روحانی می فرمودند، جهت تحصیل زمان های گذشته به عراق رفته بودم ،مدتی گذشت خانه ای  نداشتم شدیدا" نگران بودم که چطوری درس بخوانم  حیران که چکار کنم یک روز رفتم حرم حضرت امام حسین (ع) پیش حبیب  بن مظاهر(ع) که آقا جان من غریبم، خانه وکاشانه ای ندارم نمی توانم درس بخوانم ازشما کمک می خواهم  خودتان مشکل من را برطرف کنید، واگر مشکل من برطرف نشود ازشما به پیش آقا حضرت ابوالفضل (ع) شکایت می کنم که به درخواست من اجابت نشد ، بعد می روم پیش آقا ابوالفضل (ع) واز آن آقا وبزرگوار درخواست می کنم که مشکل دارم چنانچه او ن آقا کمک نکند نهایتا ازآقا امام حسین (ع) درخواست کمک خواهم داشت ، این درخواست را ازآقا حبیب بن مظاهر (ع) کردم وبرگشتم به سمت مدرسه که درشهر نجف بود وقتی رسیدم داخل مدرسه فردی که مدیر محترم مدرسه بود ،صدا زد آقا بیا ئیداینجا کارتان دارم من رفتم جلو گفت ازداخل این جعبه کبربت یک عد د چوب کبریت شماره دارد بردارید من برداشتم گفتند  همان اطاقی که چشم مدرسه می نامند به شما افتاد من خوشحال شدم گفتم یک رفیق هم دارم گفت برای رفیق خودتان بردارید من برداشتم گفتند این اطاق قلب مدرسه می نامند به رفیق شما افتاد ، من باز خوشحال شدم ، کلید اطاقها را گرفتم وفورا" برگشتم کربلا نزد آقا حبیب بن مظاهر (ع) به تشکر کردن وسپس به پیش آقا امام حسین (ع) وحضرت ابوالفضل (ع) برای تشکر از عنایت آقا حبیب بن مظاهر رفتم  وخوشحال برگشتم


 

 


چه امام عزیزی بود

قبل از رحلت حضرت امام خمینی ره باتوجه به اینکه پیش بینی می کردند که  پرونده جانبازان از شهدا جدا گردد وبا بنیاد مستضعفان وقت ادقام شود بیلان کاری ازوضعیت کارها می خواستن تهیه ودر یگ برگ بطور خلاصه  خیلی ضرب العجل به محضر حضرت امام برسد همه بچه ها ی بنیاد شهید بسیج شدیم شبانه روز این کا ررا انجام دادیم که بتوانیم ازداخل پرونده ها ضمن مشخصات کامل شهداء ومجروحین اقدامات انجام شده را ثبت کنیم  که این کا ربخوبی صورت گرفت  وبه استان هم ارسال شد هنوز این درسطح کشور جمع آوری نشده بود که حضرت امام ره رحلت کردند خداوند اور ابیامرزد که چقدر ناز بود وچقدر بدون تشر یفات زندگی کردن  هنوز ناراحت هستم که چرا این گزارش به رویت امام ره  نرسید از خدا می خواهم به  احترام آن بزرگوار ما را هم بیامرزد وزحمات چندین

ساله مارا مورد قبول گرداند



جهاد گر جانباز شهید

درآن زمان توفیق حاصل شد که بیشتر جانبازان ومجروحین برای درمان من به بیمارستان ها ببرم جانبازی که پانزده سال بیشتر نداشت با همان کوچکی درجبهه راننده لودر دستگاههای سنگین شده بود یک روز آمپول کزاز تزریق می کنند بدن ایشان هم که ازحسایت خاص برخوردار بوده متاسفانه باعث عفونت می شود  به پشت جبهه آوردند من پیگیر درمان اوشدم چقدر سخت بود یک روز گفتند باید دست ایشان قطع شود چند روز ی نگذشت دوباره گفتند ازروی سینه باید جدا شود این جانبازمحترم درعین حالی که می دانست عفونت ادامه دارد  باهمان یک دست موتور سواری می کرد خیلی شاداب می خندید تا اینکه یک روز من اورا بردم به بیمارستان  دکتر گفت عفونت رسیده به قلب ایشان وایشان به زودی فوت می کند  هنوز ازبیمارستان بیرون نرفته بودیم که این جانباز در حضور من فوت کرد همان دکتر گواهی فوت را نوشت که براثر سرطان ازبین رفته من گفتم آقای دکتر این جانباز بوده اگر می شود بنویسید براثر جراحات ناشی ازآمپوردر جبهه بوده است قبول نکرد گفت تشخیص من همین است من جنازه اورا آوردم وپرونده چون فوت زده بودند جانبازی هم مسدود شد چند سالی پرونده مسدودماند بعد بعنوان ردیف سه باز شد خدمات  وحقوق به پدر شهید پرداخت شد  من بعد ازاینکه پرونده باز شد خوشحال شدم یک روز پدر شهید را دعوت کردم که بیشتراز این ماجرا به پرسم پدر شهید گفت بچه های من بعضی که ازمادر شهید خانم اول من هستند وخونشان مثل خون مادرشان هست همین حساسیت رادارندگفتم چطور ؟گفت یک روز خواهر این شهید تازه ازدواج کرده بود دندانش درد گرفت به دکتر بردیم عفونت کرد وبعد ازچند روز مرد مادر همین شهید ازناحیه سینه عفونت کرد بعد ازمدتی فوت کرد  بعد گفتم پس من برای دفاع ازبچه شما ازدکترش خواستم چیزی دیگر بنویسد قبول نمی کرد تشخیص  درست بوده به هرحال این هم یک نوع از شهدای عزیزما که جان عزیزشان را در راه میهن گذاشتند راهشان پر رهرو باشد  




((پدر سه شهید ))

   من به جهت اینکه آن زمان  به روستای محل سکونت خود  رفت آمد می کردم ایجاب می کرد بیشترشب ها را  به محل کارم  بمانم یک روز  بعد ازنماز مغرب وعشا بود فردی مراجعه کرد که من می خواهم جنازه شهید خود را ببینم گفتم حاجی جنازه ها درسردخانه بیمارستان است فردا صبح اول وقت  تشریف بیا ورید درخدمت شما هستیم گفت همین حالا برویم من جنازه فرزندم را ببینم من هم اولین باربود این پدرمحترم را دیدم قبول کردم  به اتفاق ایشان رفتیم بیمارستان بین راه پرسیدم اسم شهید شما  گفتند شهید فلانی  پدر سه شهید واین شهید سوم من بوده درب سرد خانه را باز کردیم صورت پسر شان را بوسیدند می گفتند من ازشما راضی هستم خدا هم راضی باشد  خدا حافظی کردمن تعجب کردم چرا تنها وچرا گریه نمی کنند چون بعضی خیلی بی تابی می کردند ایشان سومین فرزند خیلی خون سردوباتوجه به اعتقادات مذهبی که داشتند خداوند چه صبری داده بود ومن هیچ وقت فراموش نمی کنم واقعا "اگر در توزیع امکانات بی عدالتی باشد شهدا نمی پذیرند 




((مناعت طب پدرمحترم شهید ))

 هنوز خانوداه های زیادی هستند که با مناعت طب زندگی می کنند وهیچ توقعی ازکسی ندارند  پدر شهیدی را می شناسم سید بزرگوار ازسال 60 فرزندشان شهید شده هیچگونه تقاضایی ازبنیاد شهید نداشته اند هرچند سالی به جهت ادای دین من با مسئولین به منزلشان مراجعه می کنیم که پدر محترم به شما حقوقوامصندوق وام مسکنبلاعوض چنانچه نیازی دارید تعلق می گیرد پرداخت کنیم  ایشان همچون سالهای قبل اظهار دارند که بعد  ازشهادت فرزندم خواب دیدم که شهید به من می گفت پدر اگر شما دیه فرزندتان را بگیرید وارز شهای به دست آمده را هزینه کنید فردای قیامت شاید من کسانی را شفاعت کنم ولی شما را شفاعت نمی کنم ومن هم به خاطر اعتقا دات مذهبی که دارم تا کنون درخواستی نداشتم و نیازی هم پیدا نکردم  وتاحتی چهار هزار متر مربع زمین از شهید در بهترین مکان شهر باقی مانده  برای ساخت بیمارستان واگذار کردم شهید هم ازهمه چیز خود گذشت که به  چنین مقامی رسیدند کسانی که ارزشهای به دست امده را هزینه می کنند خارج از نوبت گاز می زنند خارج از نوبت مکه می روند امتیاز می گیرند حقشان بوده ولی درهمین دنیا تمام می کنند چیزی برای اون طرف نمی ماند  


مزار شهدای شهر فریمان


خاطره ای از مادر شهید

 یک روز به اتفاق چند نفر مسئول شهر جهت سرکشی به منزل شهید ی رفتیم مادر شهید خاطره ای ازفرزند شهید خودشان نقل می کردن که اوایل انقلاب بود گاهی مردمان روستا برای تظاهرات برعلیه رژیم طاغوت به شهر ما می آمدند وتا ساعت ها طول می کشید آن زمان مثل حالا نانوایی زیاد نبود مردم گرسنه می شدند فرزند من هنوز شهید نشده بود می آمد از صندوق چوبی داشتیم نان برمی داشت می رفت بین آنان توزیع می کرد وباتوجه به اینکه هنوز کوچک بود شب ها بلند می شد نماز شب می خواند من وپدر ش می گفتیم مرد من وشما پیر شدیم  تا کنون نماز شب نخواندیم  پس ما هم شروع کنیم ونمازشب بخوانیم

 


چه جبهه زیبا یی بود

درآن زمان باتوجه به اینکه هرروز مجروح وشهید می آوردند وکارهای اولیه شهداء ازقبیل تهیه خواربار، وتهیه خودرو ، سنگ مزارشهید، تشییع وتدفین ، بعهده بنیادشهید بود وهرروز اعزام مجدد صورت می گرفت  کار بچه های بنیاد شهید ازحضور درجبهه کمتر نبود والبته ادارات دیگرمثل جهاد وسازمانهای نوپا همه مشغولیات بسیاروکارهای مهم بعهده داشتند من که با بچه های تعاون سپاه جهت خبر رسانی ها هرچند وقت می رفتم کاملا همه  مارامی شناختند وهفته یک بار من به اتفاق یکی ازهمکاران  برای گرفتن گواهی شهادت ومجروحیت بچه ها درسپاه بودم ودرهمان جا نها رمی خوردیم  یک روز یکی ازبچه های سپاه وقت به من گفت شما بنیادی ها جنگ می خواهد تمام شود همه ما سپاهی ها را شهیدوتشییع وتدفین کردید ولی خودتان هنوز به جبهه نرفته اید باتوجه به اینکه من دوران سربازی وخیلی ازما همکاران جبهه بودیم وکارمان ایجاب می کرد همیشه درگیر جبهه وجنگ باشیم  ولی باز من این یاد آوری را به گوش گرفتم درست است کار می کنیم واقعا با جبهه فرق دارد آمدم به بچه های بنیاد شهر خودم گفتم بچه های سپاه اینگونه  برداشت کردند من باید فردا اعزام شوم به جبهه تا من این حرف را زدم ازهمین شهر کوچک چهار نفر دیگر ازهمکاران بنیاد اعلام آمادگی کردند که معرفی شوند البته هنوز نرفته بودیم ازسپاه درپی حرف روز قبل با من زدند  کتبا اعلام کردن که جبهه به نیرو نیاز دارد بنیاد هم نیرو ی سهم خودرا اعزام نمایند که درپاسخ به همین درخواست من وهمکاران معرفی واعزام شدیم درمنطقه یگان دریای خرمشهر منطقه که آلودگی زیادی شمیایی وجود داشت  مدتی که درجبهه بودم من خیلی علاقه داشتم درکلاسهای آموزشی شرکت نماینم تا درصورت نیاز موقعیت های بحرانی بتوانم بخوبی ازوسایل مورد نیاز استفاده کنم ولی دیگران کمتر شرکت می کردند  باتوجه به آمادگی خوبی که پیدا کرده بودم هر روز صبح فرمانده گردان بچه هارا برای دو میدانی می برد درپایان دویدن که همه خسته به نظر می رسد من پیشنهاد مصافت بیشتر را می دادم فرمانده با من چیزی نمی گفت تا اینکه یک روز اجباری مصافت چهل کیلومتری درهوای گرم باید پیاده می رفتیم  ازاین جهت کلیه بچه های گروهان بامن همکاری داشتند به هرحال توفیق حاصل شد جبهه را پیدا کردیم یکی از بسیجی ها که همراه خودش همیشه یک تیربار ویک آرپی چی داشت ومن یک کلاش وآرپی چی داشتم می گفت بیا از آرپی چی یازده استفاده کن که وقتی موشک را شیلیک می کنی خود ت عقش کنید بعد من می گفتم عشق کنید یا عقش کنید  به هرحال همین آدم که درعملیات هابیشترین گلوله را به طرف دشمن شیلیک می کرد کنار روخانه کارون باتوجه به اینکه اعلام کردن دراین جا گرداب وجود دارد آب تنی نکنید بدون دستور فرماندهی خودش را به آب انداخت ودرحضور همه بسیجیان غرق شد یک بار ازآب بیرون آمد دست خود را دراز کرد کمک می خواست یک درختی درآنجا بود بچه ها انداختند تا ازدرخت بگیرد هرچه دست خود را دراز کرد نرسید وغرق شد پرونده اورا به عنوا ن تمردی تشکیل دادند خدا او را بیا مرزد واین وبلاگ نویسی عین همان رزمندگی می باشد که باید مخلصانه عظمت باشکوه خداوند را معرفی کنیم وباز برگ سبزی تهفه درویش باشد این عکس خودم یگان دریایی خرمشهر می باشد



((ازخودگذشتگی یک بسیجی مخلص ))

 جانبازی از عملیات فاو نقل می کردازمسیر را هکاری که دو طرف آن بتوسط دشمن مین گذاری شده بود گذشتیم که  شبانه به سمت دشمن عبور کنیم کسی هم متوجه نشود درجلو ما کا نالی با عرض خیلی زیاد که نمی شد با تجهیزات رد شد  یکی ازبسیجیان مخلص داوطلبانه خودش را فداکرد تا دیگران بتوانند به هدف خود برسند این بسیجی چند دست  لباس بسیجی روی هم پوشید وخودش را بروی سیم های خاردار انداخت کلیه نیروهای گردان پا روی پشت نازنین این عزیز می گذاشتند وعبور کردند نهایتا سیم های خاردار بتمام بدنش فرو رفت  وهمانجا قبل از اینکه بلند شود مظلومانه جان خود را ایثار کردوبه شهادت رسید حالا ما این همه نعمات خداوند رابی چون چراکه برای همه ما ارزانی داشته اسراف کنیم ونسبت به هم دیگر بیعدالتی درتوزیع امکانات داشته باشیم دور از انصاف است این عکس عزیز را مشاهده کنید به یاد خدا باشید

 



سلسله مراتب ادا نمی شود

با توجه به اینکه نعمت درهمه زمینه ها از سوی خداوند تمام شده به چه زیبایی نمونه های   سلسله شجره طبیه ائمه معصوم (ع) وپیامبران از اول خلقت حضرت آدم تا حضرت خاتم (ص) زنجیره وار این انسان های کامل تا بقیت الله امام زمان عج ادامه دهنده راه آنان وصل به پیامبران ازطرف پدرو مادر اتصال دارند همه این عزیزان درزمان خودشان گذشته گان خود را به نیکی یاد می کردند علاوه بروحی الهی این سلسله مراتب به خوبی طی شده درزمان حضرت محمد (ص) که هنوز امام زمانی وجود نداشته می فرمودند درآینده فرزنی ازما ظهور خواهد کرد که بیشتر شباهت به حضرت رسول (ص)دارد ودر رساله ما تاکید شده که اگر ازکسی ارثی باقی بماند ابتدا بستگان , منسوبین درجه یک پدر مادر همسر فرزند اگر نبود خواهر برادر واگر تا اخر نبود بستگان سببی به ترتیب اول دوم سوم واگر خمسی زکاتی فطریه دارید تاکید شده اول به بستگان نزدیک همین ترتیب اگر می توانید محبتی داشته باشید اول به کسی که با او نزدیک ترهستید انجام دهید محبت دوستی کمک رسانی به افراد دور و نزدیک صواب دارد روایت گفته که اگرکسی فرض کنید همسری داردکه سرش کنار سراو می گذارد به همه خلق محبت کند درموقع حساب از او می خواهند که این خانم ویا این آقا به شما از همه نزدیکتر بود از شما راضی نیست به نقلی حسابرسی پانصد سال تاخیر می افتد که باید امر واجب را ادا می کردید بعد از جنگ خیلی افراد به توسعه دنیا گرایش پیدا کردند از خواهر برادر جدا شدند مشاهده می کنید ساعت ها با یک غریبه هارفت امد وخوش پش می کنند یک بار از خواهر برادر هم خبر ندارند خدا این حق را داده که به باید اداشود وبعضی قطع صله رحم وکم محبتی به نزدیکان از این جا نشات گرفته که گفتن ازدواج با خویشاوند مشکلات ژنیتیکی دارد با خانواده های غریبه وصلت کار که می شوند تمام محبت را به پای غریبه می ریزند خواهر برادر نزدیک خودش جایگاهی ندارد وتا حتی توقع دارند با غریبه وصلت کردند بستگان هم درخدمت غریبه باشد حق ادا نمی شود 






بروید شاخه بالاتر که رفتند

این روزها کشورهای مسلمان زیادی درحال انقلاب از نوع اسلامی هستند . دربعضی مناطق  دشمنان , مخالفان چون پیشرفته هستند , اسلام را قبول دارند اما حب دنیا طلبی شان نمی خواهند بپذیرند حیران ماندن چه روشی بکار برند که بقای شان حفظ شود مثل حکومت نظامی مصر ....با توجه به تلاش شبانه روزی مردم و کمک گرفتن ازخداوند چند روز است مردم مسلمان مصرکشوربزرگ که قاریان حافظان فراوان داشته  وعمق قرآن را خوب می فهمند صدای اسلام را به دیگر نقاط منعکس می کنند  در آیات وروایات آمده مسلمان باید وقتی همه واجبات خودشان را انجام می دهند شما واجبات راانجام دهید و درکنارش مستحبات اضافه کنید اگر آنان به شما رسیدن واجبات ومستحبات را انجام دادند شما واجبات الهی را خوب ومستحبات را بیشتر وبهتر انجام دهید همیشه متمایز باشید اینگونه برآورد می شود با توجه به اینکه خیلی افراد گرفتار دنیا طلبی شدند  نتوانند وظیفه خطیر را به سرمنزل مقصود برساند مشاهده می کنید گاهی بعضی برگشت  گاهی بعضی اختلاس وگاهی بعضی از این کشور می روند  کشورهای جدید در جهان حامل اسلام واقعی شوند وما بمانیم حوض ما چهار طبقه راهیج کس نمی خرد از این جور موارد درزمان پیامبر الهی ترک اولی کردندحضرت یوسف با توجه به آن سرگذشت طولانی وپرماجرایشان یک روز که پدرشان حضرت یعقوب تشریف آورد در مقابل پدراز اسب پیاده نشدند شنیده اید که نور نبوت از کفشان رفت وپشیمانی سودی ندارد  این انقلاب اسلامی  که ما بنیاد گذار بودیم ارزشها حفظ نشود ثمره ای برای خود ما نخواهد داشت من نظرم این است چند چیز عوض شود آنچه از نعامات الهی  ونیازهای ضروری مردم بوده  ارزان دراختیار همگان شود درمان وسلامتی مردم تامین گردد مردم را از وابستگی دنیا دور کنیم  که آروزی دراز  هواوهوس دنیا رادرحاشیه قرار دهند  یعنی اعمال دنیا حسنه وآخرتی از حسنه داشته باشند وگرنه دیگران السابقون السابقوق دیگران سبقت می گیرند پرچم را جلو تر به امام زمان خواهند رساند 

میدان انقلاب مصر چه با شکوه