دو خاطره
دو خاطره خواندنی در مورد برکت خدمت به پدر و مادر
آیت اللّه مرعشى نجفى یکى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از برکت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین مىداند.
جهان: آیت اللّه مرعشى نجفى، از مراجع بزرگ تقلید است که توفیقات بزرگی در زندگی نصیب ایشان شد. از جمله تألیفات ارزشمند نزدیک به 150 اثر در موضوعات مختلف، کرامات معنوى، دریافت بیش از 400 اجازه اجتهادى و روایتى از علماى بزرگ اسلامى، تدریس متجاوز از 67 سال در حوزه علمیه قم و نجف، تربیت هزاران طلبه و مشتاق دانش، تأسیس دهها مدرسه علمى، مسجد، حسینیه، مراکز فرهنگى، رفاهى و درمانى، ایجاد بزرگترین و مشهورترین کتابخانه در جهان اسلام و... از جمله توفیقات این فقیه فرزانه مىباشد.
آیت اللّه مرعشى نجفى یکى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از برکت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین مىداند و در خاطرات خود مىگوید:
زمانى که در نجف بودیم، یک روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن، تا براى صرف ناهار تشریف بیاورد. حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است.
مانده بودم چه کنم: از طرفى مىخواستم امر مادرم را اطاعت کنم و از سوئى دیگر مىترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم، خم شدم و لبهایم را کف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا این که در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و وقتى این علاقه و ادب و کمال احترام را از من دید فرمود: شهاب الدین تو هستى؟ عرض کردم: بله آقا؛ دو دستش را به سوى آسمان بالا برد و فرمود: پسرم خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهد. حضرت آیة اللّه مرعشى نجفى مىفرمود: من هرچه دارم از برکت آن دعاى پدرم مىباشد. )
در راه مسجد سهله
آقا سیّد محمّد موسوى نجفى که از اتقیاى علما و ائمه جماعت حرم امیر المؤمنین علیه السلام بود،از جناب شیخ باقر کاظمینى مجاور نجف اشرف نقل کرده است:
شخص مورد اعتمادى بود که به دلاّکى اشتغال داشت، آن شخص پدر پیرى داشت که سعى فراوان نسبت به خدمتگزارى او مى کرد، حتّى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر مى شد تا خارج شود و به مکانش برساند؛ پیوسته ملازم خدمت او بود، مگر در شب چهار شنبه که به مسجد سهله مى رفت و در آن شب به واسطه شب زنده دارى در آن جا از خدمت معذور بود؛ ولى پس از مدّتى رفتن به مسجد سهله ترک کرد و دیگر آن جا نمى رفت.
از او پرسیدم چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردى؟
گفت: چهل شب چهارشنبه به آن جا رفتم، شب چهارشنبه چهلم به تأخیر افتاد، تا نزدیک غروب، در آن وقت تک و تنها بیرون رفتم، و با همان وضع به سیر خود ادامه دادم تا یک سوّم راه باقى ماند، کم کم مهتاب، مقدارى از تاریکى شب را به روشنایى تبدیل کرد، در این هنگام شخص عربى را دیدم که بر اسبى سوار است و به طرف من مى آید، در دل خود گفتم الآن این مرد راهزن مرا برهنه مى کند.
همین که به من رسید با زبان عرب بَدَوى شروع به صحبت کرد، پرسید: کجا مى روى؟ گفتم: مسجد سهله.
گفت: با تو چیز خوردنى هست؟
جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جیب کن.
گفتم: در آن چیزى نیست. باز آن سخن را تکرار کرد.
من دست در جیب کردم و مقدارى کشمش یافتم، آن گاه به من فرمود: «أوصیک بالعَوْدِ» سه مرتبه و عَوْد به زبان عرب بدوى. پدر پیر را مى گویند، یعنى سفارش مى کنم تو را به پدر پیرت.
بعد از این سخن ناگهان از نظرم ناپدید شد، فهمیدم که او حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بود و دانستم آن جناب راضى نیست ترک خدمت پدرم را، حتّى در شب چهارشنبه، از این رو دیگر به مسجد سهله نرفتم.
خاطره
عزیزان هرچه هست از آن خداوند یکتای بی همتا است درهمه حال یاد خدا کردار وگفتار برای خدا باشد این همه نعمت به ویژه نعمت هدایت که انس جن فقط عبادت او کنند او را هرچه باشکوه تربهتر یاد نمایند اگراین نعمت های بی شماراستفاده شود ولی عظمت خدا وبرای خدا نباشد ضمن اینکه درآخرت مورد بازخواست می باشیم درهمین دنیا نعمت گرفته می شود اعضا وجوارحی که برای غیر خدا کار کند به حلال وحرام خدا توجه نکند چشمی که پیوسطه گناه کند ضمن کور بصیرت که مهر می شود جسمی هم از او گرفته می شود پایی که درراه خدمت خلق خدا وبرای خدا حرکت نکند قطع می شود دستی که برای خدا وخلق خدا کارنکند از کار می افتد بلی روزی من مریضی در بیمارستان داشتم کنارتخت مریض دیگرخوابیده بود پاهایش اززیرملافه بیرون وزخمی بود خانواده آن ایستاده بودند پرسیدم ؟چه شده خانم این آقا به من گفت دکترا می گویند هپا تیت داردولی من می دانم که این پاها چکارکرده می گفت روزی درروستا ایشان خوابیده بود یک ماشین پارچه فروش سیارآمد با بلند گو صدا می زد من رفتم گفتم آقاشوهر من خیلی بد اخلاق است خوابیده اگر بلند شود دعوا می کندلطفا صدا نزنید گفت من چکار دارم که این آقا بیدار شد تمام پارچه های او را داخل جوی آب ریخت وبا همین پاها همه را کثیف کرد این زخم دل او آقا می باشد پس با این نعمت اعضا وجوارح فقط بیاد خدا باشید
پند واندرز
1. بهترین کارها بعد از ایمان به خدا ، دوستی با مردم است .
2. هر رازی نزد خدا آشکار است .
3. هر انسانی به کیفر زبان و دستش گرفتار می شود .
4. هر رنج و ناراحتی را گشایشی باشد .
5. از بهترین کارها ، گرسنه را سیر کردن است .
6. فضیلتِ مرد از سخن او شناخته می شود .
7. میان افراط و تفریط راهی است و بهترین کارها میانه روی است .
8. فرمانبرداری خدا ، کلید رستگاری و اصلاح کننده آخرت است .
9. محبوب ترینِ بندگان نزد خدا کسی است که مهربان تر باشد .
10.خوشا به حال کسی که به یاد روز رستاخیز باشد و کردار نیک کند .
11 . در ظاهر، دوست خدا و در باطن، دشمن خدا مباش .
12 . زبانت را به خوشگویی و سلام کردن عادت ده تا علاقه مندانت زیاد شود و دشمنانت کم گردد .
13 . عبادت همراه با خوردن مال حرام مانند بنا کردن خانه روی شن های روان است .
14 . میهن دوستی از ایمان است .
15 . دلی که از یاد خدا تهی باشد، مانند دادگاهی است که از قاضی تهی باشد.
16 . کردار بلندتر از گفتار حرف می زند.
17 . تلخی مرگ به دلیل هراس از آن است .
18 . از همه ی مردم بخیل تر کسی است که درادای سلام بخل ورزد.
19 . اعتدال و میانه روی، انسان را در وصول به مرحله ی کمال کمک می کند.
20 . مرگ به مثابه ی خواب است . اگر در آن شک داری سعی کن تا آن را از خود دور کنی .