سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های من

یاد خدا امر به معروف نهی از منکر

چه جبهه زیبا یی بود

درآن زمان باتوجه به اینکه هرروز مجروح وشهید می آوردند وکارهای اولیه شهداء ازقبیل تهیه خواربار، وتهیه خودرو ، سنگ مزارشهید، تشییع وتدفین ، بعهده بنیادشهید بود وهرروز اعزام مجدد صورت می گرفت  کار بچه های بنیاد شهید ازحضور درجبهه کمتر نبود والبته ادارات دیگرمثل جهاد وسازمانهای نوپا همه مشغولیات بسیاروکارهای مهم بعهده داشتند من که با بچه های تعاون سپاه جهت خبر رسانی ها هرچند وقت می رفتم کاملا همه  مارامی شناختند وهفته یک بار من به اتفاق یکی ازهمکاران  برای گرفتن گواهی شهادت ومجروحیت بچه ها درسپاه بودم ودرهمان جا نها رمی خوردیم  یک روز یکی ازبچه های سپاه وقت به من گفت شما بنیادی ها جنگ می خواهد تمام شود همه ما سپاهی ها را شهیدوتشییع وتدفین کردید ولی خودتان هنوز به جبهه نرفته اید باتوجه به اینکه من دوران سربازی وخیلی ازما همکاران جبهه بودیم وکارمان ایجاب می کرد همیشه درگیر جبهه وجنگ باشیم  ولی باز من این یاد آوری را به گوش گرفتم درست است کار می کنیم واقعا با جبهه فرق دارد آمدم به بچه های بنیاد شهر خودم گفتم بچه های سپاه اینگونه  برداشت کردند من باید فردا اعزام شوم به جبهه تا من این حرف را زدم ازهمین شهر کوچک چهار نفر دیگر ازهمکاران بنیاد اعلام آمادگی کردند که معرفی شوند البته هنوز نرفته بودیم ازسپاه درپی حرف روز قبل با من زدند  کتبا اعلام کردن که جبهه به نیرو نیاز دارد بنیاد هم نیرو ی سهم خودرا اعزام نمایند که درپاسخ به همین درخواست من وهمکاران معرفی واعزام شدیم درمنطقه یگان دریای خرمشهر منطقه که آلودگی زیادی شمیایی وجود داشت  مدتی که درجبهه بودم من خیلی علاقه داشتم درکلاسهای آموزشی شرکت نماینم تا درصورت نیاز موقعیت های بحرانی بتوانم بخوبی ازوسایل مورد نیاز استفاده کنم ولی دیگران کمتر شرکت می کردند  باتوجه به آمادگی خوبی که پیدا کرده بودم هر روز صبح فرمانده گردان بچه هارا برای دو میدانی می برد درپایان دویدن که همه خسته به نظر می رسد من پیشنهاد مصافت بیشتر را می دادم فرمانده با من چیزی نمی گفت تا اینکه یک روز اجباری مصافت چهل کیلومتری درهوای گرم باید پیاده می رفتیم  ازاین جهت کلیه بچه های گروهان بامن همکاری داشتند به هرحال توفیق حاصل شد جبهه را پیدا کردیم یکی از بسیجی ها که همراه خودش همیشه یک تیربار ویک آرپی چی داشت ومن یک کلاش وآرپی چی داشتم می گفت بیا از آرپی چی یازده استفاده کن که وقتی موشک را شیلیک می کنی خود ت عقش کنید بعد من می گفتم عشق کنید یا عقش کنید  به هرحال همین آدم که درعملیات هابیشترین گلوله را به طرف دشمن شیلیک می کرد کنار روخانه کارون باتوجه به اینکه اعلام کردن دراین جا گرداب وجود دارد آب تنی نکنید بدون دستور فرماندهی خودش را به آب انداخت ودرحضور همه بسیجیان غرق شد یک بار ازآب بیرون آمد دست خود را دراز کرد کمک می خواست یک درختی درآنجا بود بچه ها انداختند تا ازدرخت بگیرد هرچه دست خود را دراز کرد نرسید وغرق شد پرونده اورا به عنوا ن تمردی تشکیل دادند خدا او را بیا مرزد واین وبلاگ نویسی عین همان رزمندگی می باشد که باید مخلصانه عظمت باشکوه خداوند را معرفی کنیم وباز برگ سبزی تهفه درویش باشد این عکس خودم یگان دریایی خرمشهر می باشد