دل نوشته های من

با توجه به اینکه گاهی در سریالها  همچون سریال زمانه براساس سناریو که داده شده نقش بازی می کنند  ولی بعضی حرکات تعهد و وزن مرد را سبک جلوه می دهد باید با عقلی که خداوند در وجود ما نهفته بهترین روش که با قرآن وسنت پیامبر (ص)مطابقت دارد برداشت کنیم هرچیز را به زندگی  راه ندهیم خاطره ای زنده عین این سریال زمانه خدمت شریفتان عرض می کنم همسایه ای داریم که سن او 90 سال می باشد  یک روز دیدم خیلی به منزلشان رفت آمد می کنند بعد از چند روز سئوال کردم چه خبر بود ؟ گفت  بعد از گذشت چهل سال فرزندی پیداشده  خواهر برادران از ذوق دیدن برادری در تکاپو بودند این مرد نود ساله  تعریف می کرد  که من در سال 1325 در یکی شهرستانهای استان خراسان سرباز بودم  با زنی آشنا شدم  او را صیغه کردم چند ماهی که در آن شهر خدمت می کردم رفت آمد داشتم درهمین حال دختر عمویم به اسم من بود بعد ازخدمت  که آمدم دختر عمو را عقد کردم  واز محل سکونتی که به اون خانم صیغه ای آدرس داده بودم به روستاهای دور تر رفتم که او مرا پیدا نکند از او ضاع این زن هم خبر نداشتم نگو بعد از من این خانم بچه دارد می شود  هرچه سراغ مرا می گیرد پیدا نمی کند این بچه را خودش بزرگ می کند داماد می کند  من هم خبر نداشتم  یک روز من بدون اطلاع وارد یک مغازه در پایین خیابان مشهد شدم که خرید کنم  این مغازه به داخل منزل هم دربی داشت  یک دفعه خانمی بیرون آمد به فرزند خود که مغازه دار بود گفت همین نامرد پدر تو می باشد  این آقا مغازه دار که خودش دارای چند فرزند شده بود به مادرش گفت هرچه شما بگویید من قبول دارم گفت من با همین روسری  به پای تو پیر شدم این نامرد با ده متر شال  پشت سرش را نگاه نکرد  چند روزی  این رفت آمد بین این خانواده صورت گرفت همه خوشحال بودن  یک دفعه دختر عمو حسودیت به خرج داد که مبادا این پسر عمو دوباره به این خانم رجوع کند ارتباط را قطع کرد بعد ازچند سال دیگر دختر عمو مرد  واین پیر مرد  تنها می باشد  با خودش می گوید قدر او را ندانستم  حالا باید تنها وتقاص پس بدهم فقط مرد باشید به حق هیچ کس نامردی نکنید