ازگناه دوری کنید
مشکلات جهان امروز به خاطر دوری از معنویت می باشد واگر از چهار چیز انسانها بتوانند دوری کنند که نمی توانند به خدا نزدیک می شوند چنین مشکلاتی نمی باشد هاروت و ماروت زیاده از سایر ملائکه عیب مى گرفتند که فرزندان آدم بر روی زمین گناه می کنند طلب نزول عذاب بر ایشان بیش از سایرین مى کردند، پس حق تعالى وحى فرمود بسوى ایشان که : در شما 1- شهوت 2- خوردن و آشامیدن و3-جماع کردن 4- حرص و طول امل قرار دادم چنانچه در بنى آدم از چهار چیز دوری کنید 1- چیزى در پرستیدن شریک من خدا مگردانید 2- کسی را مکشید که من حرام کرده ام کشتن را3- زنا مکنید 4- شراب مخورید. پس حجابهاى آسمانها را گشود تا قدرت خود را به ملائکه بنماید و ایشان را به صورت و لباس انسان به زمین فرستاد.
پس فرمود: آمدند در ناحیه شهر بابل ، چون به زمین رسیدند بنائى به نظر ایشان درآمد و رفتند به جانب آن بنا، چون به قصر رسیدند زنى را دیدند جمیله و خوشرو و خوشبو که به انواع زینتها خود را آراسته و با روى باز بسوى ایشان مى آید، چون نظر کردند بسوى او و با او سخن گفتند و نیک در او نگریستند به جهت آن شهوتى که در ایشان مقرر شده بود عاشق آن زن شدند و با یکدیگر در آن باب مشورت کردند و نهى خدا را به یاد خود آوردند و از او گذشتند، چون اندکى راه رفتند شهوت بر ایشان غالب شد و ایشان را برگردانید، پس بسوى آن زن برگشتند در نهایت بیتابى و بیقرارى و او را به زنا خواندند.
آن زن گفت : من دینى دارم که به آن اعتقاد دارم . و موافق دین خود مرا روا نیست با شما نزدیکى کنم تا به دین من درنیائید.
گفتند: دین تو چیست ؟
گفت : من خدائى دارم که هر که او را مى پرستد و سجده براى او مى کند، من مى توانم اجابت او کرد به هر چه از من بطلبد.
گفتند: خداى تو چیست ؟
گفت : این بت .
پس به یکدیگر نظر کردند و گفتند: اکنون دو گناه از گناهانى که خدا ما را نهى فرمود رو داد: یکى شرک و دیگرى زنا، پس با یکدیگر مشورت کردند و آخر شهوت بر ایشان غالب شد و گفتند: قبول کردیم .
پس گفت : اگر راضى شدید که بت را سجده کنید آن قربانى دارد، تا شراب نخورید سجده بت از شما مقبول نیست ، و موافق دین من آن است که اول شراب بخورید و آخر سجده بت بکنید.
پس با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: اکنون سه گناه از آنها که خدا نهى فرموده بود پیش آمد: شراب خوردن و زنا کردن و بت پرستیدن ؛ پس گفتند به آن زن که : چه بلاى عظیم بودى تو براى ما، آنچه گفتى قبول کردیم .
پس شراب خوردند و بت را سجده کردند، چون متوجه مقاربت با او شدند و ایشان براى او و او براى ایشان مهیا شدند، ناگاه سائلى از در آمد که سؤ ال بکند، چون ایشان او را دیدند ترسیدند، آن سائل گفت : وضع شما آدمى را به شک مى اندازد که چنین خائف و ترسان زن جمیله خوشبوئى را به چنین جاى خلوتى آورده اید، شما بد مردمى هستید؛ این را گفت و بیرون رفت .
آن زن گفت : بخداى خود سوگند مى خورم که نمى گذارم نزدیک من آئید و حال آنکه این مرد مطلع شد بر حال من و شما و جاى شما را دانست و الحال مى رود و من و شما را رسوا مى کند، اول او را بکشید که ما را رسوا نکند و بعد از آن با اطمینان خاطر بیائید و آنچه خواهید بکنید.
پس از پى آن مرد رفتند و او را کشتند و برگشتند، چون به آن موضع آمدند آن زن را ندیدند و جامه ها از بدنشان فرو ریخت و عریان ماندند و انگشت حسرت به دندان گزیدند! پس حق تعالى وحى نمود بسوى ایشان که : من شما را یک ساعت به زمین فرستادم که با خلق من باشید، پس در یک ساعت چهار معصیت که شما را از آن نهى کرده بودم مرتکب شدید و از من شرم نکردید و حال آنکه شما بیش از سایر ملائکه عیب مى کردید اهل زمین را بر معصیت من و سعى مى کردید در نزول عذاب من بر ایشان به سبب آنکه شما را خلقتى آفریده بودم که خواهش گناهان در شما نبود و شما را از معاصى نگاه مى داشتم ، اکنون که عصمت خود را از شما بازداشتم و شما را به خود گذاشتم چنین کردید، الحال یا عذاب دنیا را اختیار کنید یا عذاب آخرت را.
حالا رسیدیم به حرف من وقتی ملائکه نتواند در یک ساعت حریف شیطان گردد دختر یا خانم خودش را آرایش می کند عطر می زند وارد دانشگاه صبح تاشب بگو مگو نامشروع می خواهیم معرفت وشناخت بهتر به خدا پیدا کنیم وانسان واقعی زندگی کنیم به نظر من بعید است خیری حاصل نمی شود