ظلم نکنید
درگذشته وحال، فراوان بوده که هرکس به قدرت، یامالی رسیده نتوانسته، باهوای نفس خودمبارزه کند، به نوعی به پایین دست خودظلم کرده،ودرهمین دنیا، به سزای اعمال خود هم رسیده است ،شکل این ظلمها درهرعصر زمان ومکان فرق دارد ولی ظلم ظلم است، بعضی درحین خدمت اختلاس می کنند، بعضی نعمت الهی رابه عدالت هزینه نمی کنند، بعضی مشاهده می کنید رسما " انسانهای همنوع خود را ترورمی کنند، بعضی قدرت ها رسما" به حریم دیگران تجاوز می کنند به اطراف بنگریم انواع مختلف ظلم وجود دارد، اما ازخدا غافل نشوید، که هرچه هست ازآن اوست اویاربی کسان ویاورمظلومان می باشد.
در زمان حضرت ادریس (ع)پادشاهی ظالم زندگی می کرد . او یک روز هوس کرد تا با سرباز هایش به تفریح برود . به باغی رسید و دستور داد تا صاحب باغ را پیش او ببرند . صاحب باغ مردی با ایمان و پیرو ادریس (ع)بود . پیش او رفت . شاه به او گفت : باغ زیبایی داری !! « او گفت همه ی این زیبایی ها از خداست » شاه گفت : این باغ را به من بفروش . صاحب باغ گفت : نمی توانم چون با این باغ زندگی ام را می گذرانم . شاه با ناراحتی از آنجا رفت . وقتی به کاخش رسید به وزیرش گفت : دیدی چه اتفاقی افتاد ؟
همسر شاه آنجا بود گفت : شاهی که نتواند باغی را بگیرد به درد نمی خورد .
شاه گفت : او پیرو ادریس (ع)است و مردم او را دوست دارند .
همسرش گفت : باید او را به بهانه ای می کشتی
شاه گفت : چگونه ؟
زنش گفت : « عده ای را جمع کن تا گواهی بدهند که این مرد علیه شاه حرفی زده و به این بهانه او را بکش » شاه هم این کار را کرد . مرد را کشت و باغش را صاحب شد . ازین اتفاق ادریس پیامبر و مردم شهر خیلی ناراحت شدند . خداوند به ادریس وحی کرد که : ای پیامبر ما ! نزد شاه برو به او بگو منتظر مجازات ما باشد . ادریس هم نزد شاه رفت و گفت : از خدا نترسیدی که آن مرد را کشتی ؟
شاه گفت : از هیچ کس نمی ترسم و ادریس را از کاخ بیرون کرد .
همسرش گفت : چرا او را گردن نزدی ؟ تو چطور پادشاهی هستی ؟ باید ادریس را می کشتی ! پادشاه مأمورانش را به دنبال ادریس فرستاد . خبر به پیامبر رسید ادریس و یارانش در غاری پنهان شدند . از قضا ، همان شب یکی از سرداران شاه به اتاق خواب شاه رفت ، شاه و همسرش را کشت . این اتفاق باعث شد که ایمان مردم به ادریس بیشتر شود چون فهمیدند که خدای ادریس به کمک او آمد و شاه ظالم را از بین برد . خداوند تعالی سلطنت را از آن پادشاه گرفت واورا کشت وشهرش را خراب کرد وگوشت همسرش را خوراک سگهانمود ، بخاطر اینکه آن مومن بی گناه را کشت .