سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های من

یاد خدا امر به معروف نهی از منکر

خوش آمدی

از صمیم قلب خوش آمد می گویم  ماه خدا ماه ضیافت الهی ماه مبارک رمضان را واز اینکه دوباره توفیق حاصل شد وخداوند لطفی نمود دراین سفره  پر برکت روزی خور او باشیم بی نهایت  شکر فرا رسیدن این ماه پر فیض را به همه مو منین وبلاک نویسان عزیز تبریک می گویم  که واقعا خداوند نعماتش را برما تمام نموده قبل ازانقلاب همچنین زمانی برمن روزه واجب شد اولا با چشم سرابتدا وانتهای ماه را مشاهده می کردند مثل حالا که با تلسکوب  گاهی اشتباه اعلام می شود نبود اکثر مردم در بیابانها مشغول دامداری کشاورزی  بودند با توجه به اینکه من در هوای گرم خیلی آفتابی نمی شدم ولی افراد زیادی دهقانان مومن را می دیدم  که از صبح تا نزدیک ظهر با دهان روزه درو می کنند  وظهرمی آمدند کنار جوی آب گلویشان می سوخت آب بر گلویشان قرقره می کردند  باز تا شب ادامه می دادند وصبرداشتند به هیچ دلیلی  روزه را نمی خوردند وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ  یعنی به دنبال بهانه که دکتر گفته نباید بخوری نبودند  در حال حاضر  الحمد الله امکانات فراوان کمتر کسی درو می کند در عین حالی که هوا گرم بوده ولی  مدت زمان روزه را در سایه  وشاید جلو کولرها به سرببریم  بی نهایت ممنون خدا هستیم ومن توصیه دارم لحظه ی بیکار نباشید این فرصت طلایی درمحضر خدا مشغول نماز قران ویا ذکر باخدا باشید وکسانی که گرداننده روزگاروثرمایه دار هستند به هردلیل نعمات خداوند دراختیارشان می باشد  که واقعا از خودشان نیست  نیازهای ضروری مردم را به بهترین وجه تامین کنند  


امر به معروف کنید

قبل از انقلاب در روستای ما گاهی ساز دهل مطرب می آوردند یک روحانی محترم تشریف آورد فرمود : اگر می خواهید حداقل بلاهای نا گهانی از شما دور باشد دوباره چنین کاری نکنید همه پذیرفتند تا چند سال بعد از انقلاب مراسمات عروسی ختنه سوری با صلوات نامه خوانی مراسم کشتی گیری حدقل با دایره زنی انجام می شد ومردم هم به خوبی زندگی می کردند یک شب برادر شورای محترم که خود پیشکسوت معتمد روستا بود واز اوچنین توقع نبود مجلس عروسی گرفت این زحمت را کشید دو دست خواننده ونوازنده آورد مردمی که سالها از این قافله دورشده بودن پیر جوان همه شرکت کردند واکثرا" پیر جوان درحال رقصیدن بودن که اینگار ازقحطی در آمدن اگر آن شب خانه ها را دزدمی زد کسی نبود از آن روز به بعد پرده حیا برداشته شد اینکه می گویند دولت مردان مواظب باشند گناهی را رواج ندهند برای این بوده به هرحال گناه شروع شد هرکدام به نوعی دوباره همان خواننده ونوازنده را می آورند اینقدر جسارت چند روز قبل مراسم تعزیه داشتیم همسایه دیوار به دیوار ما که با ما خویشا وندی هم داشت مجلس عروسی بچه خود را گرفته بود هرچه به او گفتن صدای ساز آوازتان را کم کنید می گفت عیش بچه خود را می خواهم ببینم توجه نمی کرد به خدا پناه می برم از این اوضاع که دین مردم به هردلیل ضعیف شود توصیه های اسلام را جدی بگیرید


رشوه خواری تا لب گور

خدا قسمت نکند کسی از شما فوت کند  خبر ندارید ضمن هزینه های بسیار سنگین  که صورت می دهند باید پرداخت شود چقدر مراسمات هزینه برمی دارد ازمحل سکونت تا محل دفن این عزیزتان چقدر مانع پهن شده وهرکسی به طریقی شما را می دوشد چند روز قبل تجربه شد مادری که براثر کهولت سن در بیمارستان فوت شده بود  گواهی فوت صادر شد گفتن بروید روزبعد برای تحویل  بیائید صبح رفتیم  بعد از ساعت ها انتظار آمبولانس آمد راننده گواهی فوت را گرفت  که این فوتی شما باید پزشک قانونی ببیند وکالبد شکافی کند  بعد اینکه خوب ما را پیچاند که چرا کالبد شکافی  این حرف ها چیست ؟ یکی به ما رساند حق حساب می خواهد  مبلغی پرداخت کردیم آمبولانس بعدی سربرگشت بازمبلغی پرداخت شد هر اطاق فرق دارد که  این اطاق بروید اختصاصی بیشتر باید به پردازید رسیدیم جای دکتر سازمان او مبلغی گرفت  به جای شستشو چند نفرخانم طول می دادند  می گفتند حق حساب می خواهند  پرداخت کردیم  رسیدیم به جای دفن من راکشید کنار برای هرکدام مبلغی گرفت به هرحال ازاین اوضاع احوال به خدا پناه می برم و از خدا می خواهم هرچه زودتر اسباب آمدن امام زمان را فراهم مشکلات همه مومنین را برطرف گرداند خیلی سخت شده


من وکیل نمی خواهم

با توجه به اینکه بهترین وکیل ما خداوند بوده ودر قرآن گفته وکفی باالله وکیلا  به غیر خدا تکیه نکنید  وبارها گفته شده که آدم  عاقل وزنده وکیل وصی  نمی خواهد ولی چند سالی است که  تعداد وکلا به هردلیل  اطراف دادگستری ها گرفته  ومتاسفانه اجباری  وکیل می خواهند  بنده خدایی می گفت من لیسانس بیست سال تجربه کار دارم  منزلی از کارمند بانک خریداری کردم  با قولنامه بنگاه  وکالت بلاعزل زدم منزل دراختیار گرفتم  وسال ها سکونت دارم مقداری از یک بانک وام داشته گفتم  تمام شود بنام خودم بزنم  متاسفانه از کارمند بانک مواد گرفتن افراد زیادی مدعی پیدا شدند که ما از این آقا طلب داریم  واز این خانه سهم می بریم  با توجه به اینکه تاریخ قولنامه من از همه زودتر بوده  مانده وام را تسویه کردم  هنوز نتوانستم انتقال قطعی به نام خودم به زنم هر بار که به داد گاه می روم  خودم ازهمه بیشتر اطلاع دارم وحرف می زنم چندین میلیون تومان تا کنون پول وکیل دام از این اوضاع ناراحت هستم  فردی دیگر می گفت بچه من را به جرم مواد گرفته بودن  که در پرونده معاونت داشته  گفتن باید وکیل بگیرید  من کسی را نمی شناختم هرچه گفتم  من خودم می دانم قضیه چیست ؟ قبول نکردن فردی سید ظاهری آراسته گفت من خود وکیل هستم وبهترین وکلا رامی شناسم  پول چه داری چند میلیون ازمن گرفت که وکالت من را بعهده گیرد مدتی گذشت گفتند فرزند شما را اعدام کردن  من شکایت کردم که پس وکیل چه کرد این همه پول گرفت  بعد متوجه شدم که یارو وکیل نبوده فردی دیگر می گفت  مقداری مواد  پیدا شده بود  طرف برحسب شناسیت از من پرسید  چه کسی مواد می فروشد از دهان من بیرون شد فلانی اهل مواد فروش هستند  به هرحال نیرو انتظامی متوجه این جریان شد کسانی که همدست بودند  بازداشت کردن  عرضم این است برای یک حرف وکیل می گفت هشتاد میلیون می گیرم از اعدام  تورا به ابد تقلیل می دهم ایهاالناس وکیل نمی خواهم چه کسی را باید ببینم


نهار امام رضا (ع)

سالهای اول جنگ ماموریت های فراون می رفتیم که گاهی به کیلومتر خودرو ها نگاه می کردیم می دیدم اکثرا" خودرو ها ازصد هزار بالاتر است همیشه درماموریت ها بسر می بردیم حالا مقایسه می کنیم پنج سال است ازعمر یک خودرو می گذرد هنوز به شش هزارکیلو متر نرسیده  سالهای اول جنگ یک روز به اتفاق تعدادی ازهمسروفرزندان شاهد که برا ی درمان به مشهد رفته بودیم درپایان گفتند ما را ببرید زیارت حرم حضرت رضا (ع) و نماز بخوانیم وقتی خواستیم بیرون برویم ازجلو دفتر توزیع فیش نهار حضرت گذشتیم خانواده ها اسرار کردند برای ما نهار حضرت بگیرید  هرچه پولش باشد خود ما خواهیم داد من رفتم خانواده ها هم پشت سرمن آمدن یک آقایی  که مسئول صدور فیش ها بود من گفتم ازشهرستان آمدیم باتوجه به اینکه هزینه نهاررا من می دهم  ولی بنا بدرخواست این همسر فرزندان شاهد اگر راهی است وجه چند برابر  ازما دریافت کنید چند فیش نهاربرای تبرک بدهید هرچه گفتیم اون آقا قبول نکرد موقعی که ما ازداخل اطاق این آقا بیرون رفتیم خانواده ها روبروی حضرت ایستادن که آقا جان شاهد باش که ازدرخانه ات بی جواب رفتیم این خادم جواب مارا نداد برگشتیم به شهرستان ومن باز روز بعد با گروهی دیگر آمدم  اتفاقا روزبعد هم مسیرما ازجلو دفتر توزیع فیش ها بود خانواده هایی که با من بودن اظهار کردن اگر نهار حضرت برای ما بتوانید بگیرید من گفتم دیروزآمدیم هرچه خواهش کردیم متاسفانه قبول نکردند ناخداگاه پرده سیاهی را جلو درب دفتر مشاهد ه کردم رفتم جلو دیدم نوشته آقای فلانی فوت کرده پرسیدم مگرچه شده گفتند دیرو ظهر درحین خوردن چند عدد تنقلا ت دردل گرفته به بیمارستان نرسیده مرده  خیلی تاسف خوردم که شکایت خانواده های شاهد ما گرفت وقتی برگشتم به خانواده ها گفتم آقای فلانی مرد گفتن چه می گوئی گفتم بلی بعضی ناراحت وبعضی خوشحال بلی این نتیجه خدمت دراین دنیا می باشد تا دامن داری خوشه بچینید  هرکاری را برای فقط رضای خدا انجام دهید هیچ وقت دل کسی را نشکنید


حبیب بن مظاهر

پدر شهید روحانی می فرمودند، جهت تحصیل زمان های گذشته به عراق رفته بودم ،مدتی گذشت خانه ای  نداشتم شدیدا" نگران بودم که چطوری درس بخوانم  حیران که چکار کنم یک روز رفتم حرم حضرت امام حسین (ع) پیش حبیب  بن مظاهر(ع) که آقا جان من غریبم، خانه وکاشانه ای ندارم نمی توانم درس بخوانم ازشما کمک می خواهم  خودتان مشکل من را برطرف کنید، واگر مشکل من برطرف نشود ازشما به پیش آقا حضرت ابوالفضل (ع) شکایت می کنم که به درخواست من اجابت نشد ، بعد می روم پیش آقا ابوالفضل (ع) واز آن آقا وبزرگوار درخواست می کنم که مشکل دارم چنانچه او ن آقا کمک نکند نهایتا ازآقا امام حسین (ع) درخواست کمک خواهم داشت ، این درخواست را ازآقا حبیب بن مظاهر (ع) کردم وبرگشتم به سمت مدرسه که درشهر نجف بود وقتی رسیدم داخل مدرسه فردی که مدیر محترم مدرسه بود ،صدا زد آقا بیا ئیداینجا کارتان دارم من رفتم جلو گفت ازداخل این جعبه کبربت یک عد د چوب کبریت شماره دارد بردارید من برداشتم گفتند  همان اطاقی که چشم مدرسه می نامند به شما افتاد من خوشحال شدم گفتم یک رفیق هم دارم گفت برای رفیق خودتان بردارید من برداشتم گفتند این اطاق قلب مدرسه می نامند به رفیق شما افتاد ، من باز خوشحال شدم ، کلید اطاقها را گرفتم وفورا" برگشتم کربلا نزد آقا حبیب بن مظاهر (ع) به تشکر کردن وسپس به پیش آقا امام حسین (ع) وحضرت ابوالفضل (ع) برای تشکر از عنایت آقا حبیب بن مظاهر رفتم  وخوشحال برگشتم





گریه حضرت آدم

بسم الله الرحمن الرحیم"

این داستان را همه شنیده اند من دروبلاگ خود آوردم که عرض کنم دنیا به واسطه این شجره طیبه خلق شده واسم پنج تن آل عبا در سردر عرش الهی حک شده حضرت آدم(ع)  پیامبر خدا برای فرزند خود امام حسین (ع) که بعد از چند هزار سال بعد می آید چنین گریه کند من وشما هر روز خون گریه کنیم کم است واین کلمات گفته شده را ورد زبان کنیم جان دو باره بگیر یم

 گریه حضرت آدم  
  
وقتى که حضرت آدم (ع ) از بهشت بیرون شد از کارى که کرده بود و از فراق حوا و بهشت ، آنقدر گریه کرد، که روى صورتش دو شیار مثل جوى درست شد و اشک چشمش از آن جارى مى شد که پرنده ها از آن می آشامیدند.
و تا چهل سال این گریه ادامه داشت ، و از کرده خود پشیمان و تائب بود. و توبه کرد.
خداوند متعال توبه او را پذیرفت و حضرت جبرئیل (ع ) را فرستاد که کلماتى به حضرت آدم (ع ) بیاموزد و آن کلمات همان بود که قبلا در عرش دیده بود.
حضرت جبرئیل (ع ) به او فرمود: بگو:

یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على ، یافاطر بحق فاطمه ،
یامحسن بحق الحسن و (یاذ الاحسان بحق ) الحسین منک الاحسان .
وقتى حضرت آدم (ع ) به اسم امام حسین (ع ) رسید، اشکش جارى شد و قلبش به درد آمد. فرمود:
اى برادر جبرئیل چرا در ذکر پنجمین اسم که حسین است قلبم شکست و اشکم جارى شد؟
حضرت جبرئیل فرمود:
اى آدم به این فرزندت مصبتى وارد مى شود که تمام دردها و غمها و مصیبتها پیش این ناچیز است
حضرت آدم (ع ) فرمود: اى برادر آن مصیبت چیست ؟
حضرت جبرئیل (ع ) واقعه کربلا را براى او مى گوید، و میفرماید:

او را تشنه و غریب و بیکس و تنها و بى یار و یاور شهید مى کنند، اى آدم ؛ اگر او را در حالى که مى فرمود: واعطشاه ، واقلة ناصراه مى دیدى ...
بطورى که تشنگى میان او و آسمان مثل دود حایل شده بود.... هیچکس جواب او را نمى دهد.
مگر با شمشیر و... او را مانند گوسفند از پشت سر ذبح مى کنند و مال و کاروانش را بتاراج و غارت مى برند... سر او و یارانش را شهر به شهر مى گردانند...
حضرت آدم (ع ) تا این واقعه را شیند مثل مادرى که جوانش را از دست داده بلند بلند گریه کرد.


بحارالا نوار، 44، 245




قوی ترین نزد خدا باشید

فردی می شناسم با توجه به آیات وروایات وعقل سلیم واعمالی که این شخص طی سالیان متمادی انجام داده قوی ترین انسان که توانسته درمقابل عظمت بی نهایت لایتناهی خداوند پیوسطه کرنش کند اوقهرمان قهرمانان نزد خدا است با توجه به اینکه نعمت ها برما تمام شده این روزها مشاهده می کنید زندگی ها تحت عنوان پیشرفت علم فن آوری مسابقه بزرگ شده هرکسی به طریقی می خواهد از هم نوع خود وبعضی از خواهربرادر خود سبقت بگیرند ودردنیا مسابقات گوناگون ورزشی  سیاسی رسمی صورت می گیرد وبعضی به سرمایه های کلان دست پیدا می کنند وتنها چیزی که خدا می خواهد خدمت به خلق او توجه نمی شود به نظر من چون این قهرمانی هاازراه عدالت به دست نیامده قهرمان گفته نمی شود اوایل انقلاب من پشت بام خانه می رفتم الله اکبر می گفتم تا انتهای شهر خانه ها را می دیدم همه دریک سطوح زندگی می کردند از ساخت سازه های کوتاه بلنداین زمان بی عدالتی کاملا پیدا است به خلق خدا توجه نمی شود پایان هیچ کدام از این مسابقات واقعی نیست همه به دنیا خلاصه می گردد هرچند از نظر جسمی فکری اگر کسی به جایی رسیده باز نعمت ازخدا بوده کسی از خودش چیزی ندارد درگذشته اگر به کسی از نظرقدرت بدنی پهلوان می گفتند مرام ومنش پهلوانی را به خودش اضافه می کرد ومورد تایید وخیلی از مشکلات مردم راپهلوان حل می کرد واز توی این ورزش ومسابقات اون زمان  پوریا ولی ,پهلوان تختی .... حاصل می شد درحال حاضر چنین چیزی جز پول وجود ندارد ودرزمینه تحصیل همچون سعدی حافظ مولانا ........ حاصل تلاش اون روزگار بود که درحال حاضر این همه مدرک این همه دانشگاه سعدی حافظ شهید مطهری وجود ندارد پزشکانی همچون دکتر شیخ درخیابان مردم را طبابت می کرد ند این افزایش هزینه درمان تحصیل واین گرانی ها نشان از ضعف وناتوانی را می رساند واین همه سیل حوادث به خاطر آلودگی انسانها می باشد خداوند جز نعمت زیبایی وبرکات چیزی نمی خواهد واگر این اوضاع واحوال به لطف پروردگار می چرخد به خاطر امام زمان (عج) وانسانهایی که نزد خداوند آبرو دارند که من یک نمونه از هزاران خانم وآقا که در تنهایی خداخدا می گویند عرض می کنم گزارشی گرفتم خانمی  که 82سال سن دارد منزلشان نزدیک حرم امام رضا (ع )می باشد می فرمود از 50 سال قبل نماز شب ترک نشده دو ساعت به اذان صبح هرشب بلند می شوم تمام نمازهای نافله را می خوانم تمامی تعقیبات ودعاها یی که سفارش شده می خوانم روزی 5جز قرآن همه روزه می خوانم وبیشتر اوقات برای ائمه ختم می کنم پیوسطه درحال ذکر می باشم ماه روزه روزی 15جز قرآن می خوانم با توجه به اینکه از جایی حقوقی دریافت نمی کنم تا کنون ده بار به لطف پروردگارسفر مکه مشرف شدم که یک مورد از لطف الهی را من عرض می کنم که چگونه اتقاق افتاده با توجه به اینکه من قاری قرآن وبه دعاها مسلط بوده درجلسه قرآن خانم ها که از سالهای سال منزل همشیره آقا خامنه ای بوده شرکت دارم که بعد از فوت منزل ایشان مهدیه شده ومن شرکت می کنم خانمی گفت از مدتها مریضی صعب العلاج دارم دکترها جواب کردند من گفتم یکی از دعاهایی که از ائمه وارد شده بخوانید خوب می شود ایشان شروع بخواندن می کند وخوب هم می شود حقوق ماهیانه خود را برای من مکه ثبت نام وخارج ازنوبت می روم به نظر من که این مطلب را می نویسم انسان شریف این است که هیچ کدام از ورزشکاران نمی توانند هرشب دو ساعت قبل از نماز صبح بلند شوند وپیوسطه ذکر خدا کنند واگر چنین تو فیق حاصل شد قهرمانند وگرنه این جنگ گریزادامه دارد چیزی حاصل نمی شود  عمل باید خدایی باشد 



ازدواج ویژه

یک شب ازمن دعوت شد به اتفاق رئیس وقت بنیاد برای مراسم بلی برون فرزند شهیدی شرکت کنیم ساعت هشت شب ما رسیدیم به منزل فرزند که با خودمان می گفتیم خیلی دیرشده تا ما برسیم مجلس تمام می شود رفتیم درابتدا گفتیم ببخشید دیر آمدیم گفتند اتفاقا بموقع آمده اید ساعتی نشستیم تا شام را آوردند بعد من گفتم صورت طلبان فرزندرا بیاورید تا زودترشروع شود صورت را که آوردند فرزند دختر مهریه را 300 سکه بهار آزادی نوشته بود  من با داماد صحبت کردم که قبول است گفت خیر فقط پنج سکه بازبه دختر می گفتم می گفت 290 سکه  به همین ترتیب ازساعت نه شب چانه زدیم تا ساعت 2/5صبح فرا رسید ما می گفتیم پس برویم دیر شد دختر می گفت من فرزند شهید هستم پیش دخترا ن شاهد خجالت می کشم بایدمهریه من سکه باشد داماد وپدر داماد می گفتند ده سکه نهایتا پدر دامادازآخر گفت یک میلیون تومان پول بیشتر درتوان نیست باز با خواهش که همین یک میلیون تقسیم برسکه شود نهایتا 30 تا سکه نوشتیم قبول کردند برای خودمان هم تجربه خیلی خوبی شد تنها مهریه که با واقعیت نزدیک بود مشاهده کردیم این بود طرف نمی خواست ازتوانش بیشتر بگوید واین ازدواج صورت گرفت وشاید ادعا شود موفق ترین زوج هم همین ها باشند همه چیز بعد ازچند سال فراهم شد به هرحال ساعت ها تحمل کردیم مشاهده کردیم که داماد مثل بعضی هوایی خواستگاری نکرد ضمن اینکه چانه می زد می گفت من دوست دارمبهترین زنگی داشته باشم


 


درهمه حال از خدا فراموش نکن

پدر محترم شهیدی می فرمودند: که من همه ساله بعنوان روحانی کاروان به سفرحج مشرف می شدم ازطریق سازمان حج زیارت مقرر شد یک امتحانی تعداد ششصد سئوال از روحانیون کاروان ها  گرفته شود ومن خیلی به خودم اطمینان داشتم که ازهمه بهتر جواب دادم خوشحال بودم که اگر هیچ کس را به این بهانه دوباره نبرند من حتما" خواهم رفت  چون به تمامی سئوال ها برحسب تجربه جواب دادم خاطرجمع نشسته بودم  دیدم کاروان ها ثبت نام کردن روحانیون مشخص شد اعلان کردن پروازها درحال حرکت به سمت مکه می باشد کسی به من اعتنایی نمی کند زنگ زدم رئیس سازمان به استاندار به فرماندار هیچ کس جوابی ندادند یک دفعه به این فکر افتادم که من ازخدا فراموش کردم خود را برتر ازدیگران دانستم که  من جواب سئوال ها رادادم تا کنون اگر رفته ام لطف خدا بوده من منتظرم آقای فلانی درست می کند نذر کردم که خدایا، من غیر توکسی را ندارم دوازده هزار صلوات گفتم صلوات ها تمام شد یک دفعه زنگ زدن که حاج آقا کجائید ، کاروان شما امروز حرکت می کند من رفتم فرودگاه که به کاروان برسم گفتند کاروان شما به سمت مدینه پرواز کرده باعجله سوار هواپیمای دیگر شدم که خود را زودتر برسانم وقتی به مدینه رسیدم گفتند هنوز ازایران هیچ کاروانی نیامده است شما چطور شده زود آمده اید  من هم ازمحبت وعنایت خداوند بزرگ ممنون وشاکر شدم که همه چیز ازآن اوست وبرای اوست اگر او بخواهد همه چیز مهیا می گردد هیچ کس جز خدا کاره ای نیست